محمدطاها جانمحمدطاها جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

محمدطاها موقشنگ

176. ادامه عکسهای مسافرت:

بازی های گل پسری: تو این مدتی که طبس بودیم خیلی بهت خوش گذشت گل پسری.                                             بازی با ماشین امیر حسین:   وقتی میگفتیم این ماشین مال کیه اینجوری با دستت میگفتی من:                           چون نور خورشید افتاده رو صورتت برای همین اخم کردی:   از شدت خستگی...
21 بهمن 1392

173. مریضی گل پسر:

گل پسر مامان از دیروز تب کردی و دیشب که بردیمت دکتر گفت ویروسی هست و  15 تا شیاف استامینوفن و شربت دیفین هیدرامین داده  و گفت  تا 3 روز دیگه باید خوب بشی.   از وقتیکه تب کردی خیلی بیحال شدی  و یکسره بهانه گیری میکنی.   انشاا... که هیچ بچه ایی مریض نشه . ...
17 بهمن 1392

172.یک حادثه و برگشت از مسافرت:

گل پسر قند عسل مامان،  بخاطر یک حادثه ناخوشایند مجبور شدیم زودتر از  طبس برگردیم. دیروز صبح با مامان جون از مسافرت رسیدیم.   روز 1شبه بابایی بخاطر کشیک حرمش که 2شنبه ها هست برگشت مشهد و قرار بود 2شنبه شب هم بعد از اتمام کشیکش برگرده طبس که آخر هفته باهم برگردیم مشهد. اما چون کشیکش تا آخر شب بود به قطار نرسید و قرار بود فرداش بیاد طبس. اما وقتی از حرم اومد خونه دید که اتاق خواب خودمون رو آب برداشته و لـــــولـــه آبــــــ همــســایـــه بالایی مون ترکیده که شهرستانی هستن و فقط ایام تعطیلات میان مشهد. بخاطر همین وفت...
16 بهمن 1392

171. شیطنتهای گل پسر:

گل پـــســـــر مامان ســـــــلام: امروز اومدم از شیطنتها و شیرین کاری هات بگم. اینجا خیلی بهت خوش میگذره و یکسره باعمه جون دردر هستی و درحال بازی با دختر عمه ها . کلی عکس هم گرفتم که انشاا... در اولین فرصت میزارم. ...
9 بهمن 1392

170.آخ جون مسافرت :

گل پسر قند و عسل اومدم بهت بگم که امشب میخوایم بریم طبس خونه مامان جون . آخه خیلی دلشون برای شما وروجک تنگ شده. یک مسافرت تقریبا 20 روزه.   راستی مامان جون برات شورت نخــی خریدم که اگرخواستــــی با دختر عمه ها آب بازی کنی راحت باشی. وقتی پات کردم خیلی جیگر شدی و با  بابایی کلی خندیدیم.    این هم پسر خوش تیپ مامان: ...
2 بهمن 1392

168.این روزهای ما:

این روزهای ما وقتی آبستنی دنیات میشه شنیدن صدای قلب جنینت ... وقتی مادر میشی دنیات عجیب و غریب میشه ...  دنیات کوچیک میشه ... اینقدر کوچیک که هیچ کس غیر از خودت این دنیا رو نمیبینه . دنیات میشه ماشینهای اسباب بازی ...  میشه رنگها ...کارتونها .... دنیات میشه کودکت ... با کودکت رشد میکنی .. بزرگ میشی .. اینقده بزرگ میشی که همه میفهن مادری ... یهویی کوه میشی .       وقتی که مادر میشی ، دنیات رو پهن میکنی روی دو تا چشمات . خدایا به خاطر تک تک ثانیه های بودن با پسرم شکر شکر ۱۰۰۰ بار شکر ...
1 بهمن 1392